دلم گرفته از این روزگار دلتنگی
گرفته اند دلم را به کـار دلتنگی
دلم دوباره در انبوه خستگی ها ماند
گــــرفت آینــــــه ام را غـبار دلتنگی
شکست پشت من از داغ بی تو بودنها
به روی شـــــانه دل مانـــد بار دلتنگی
درون هاله ای از اشک مانده سرگردان
نگاه خســـــــته مـــن در مدار دلتنگی
از آن زمان که تو از پیش ما سفر کردی
نشسته ایم من و دل کـــــنار دلتنگی
دگر پرنده احساس مــن نمی خواند
مگر سرود غم از شاخسار دلتنگی
بیا که ثانیه ها بی تو کند می گذرد
بیا که بگذرد این روزگـــــار دلتنگی
فکر نکن گذاشتی رفتی دلم از غصه میمیره
این دروغ بود که میگفتی قلبم پیش تو اسیره
گول چشماتو که خوردم گفتم هستی تا همیشه
خالی بود تموم حرفات میدونستم که نمیشه
بی مرام زهرتو ریختی و نگفتی که چی میشه
قلبمو له کردی رفتی اصلا باورم نمیشه !!!
می رسد روزی.........
می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی
می رسد روزی که احساس مرا باور کنی
می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود
خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی
می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار
نامه هایی را که با دریای اشکت تر می کنی
می رسد روزی که تنها در مسیر بی کسی
بوته های وحشی گل را ز غم پر پر کنی
می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من
آن زمان احساس امروز مرا باور کنی
تقدیم به بهترینم
کسی که مثل هیچکس نیست
Yourangel
کیستم من ؟
کیستم من ؟ دختری آمیخته با درد
یا که یک درد بزرگ ،شایدم صندوقچه درد
من ندانم کیستم !
از کجا آمده ام به کجا خواهم رفت ؟
دختری از جنس بارانم ؟!
یا که یک دریای غم،شایدم صحرای غم !
من ندانم کیستم ؟! چیستم ؟!
چه کسی می داند ؟
یکتا خالق هستی !
یافتم کیستم !
آری من تنها ، بنده ی اویم ....
من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو.
به دو چیز اعتقاد دارم یکی خدا و دیگری تو.
زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد.
سبزه ها در بهار می رقصند
من در کنار تو به آرامش می رسم،
و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست ،
تو را عاشقانه می بوسم،
تا با گرمی نفسهایم ،
به لبانت جان دهم و با گرمی نفسهایت،
جانی دوباره می گیرم.
دوستت دارم،
با همه هستی خود ای هستی من دوستت دارم.
و هزاران بار خواهم گفت که :
من دوستت دارم.